داستان یک روز
آوا امروز از صبح که پاشدی میخواستی همه چیو خودت بخوری خوب آخرشم معلومه نتیجه چی میشه دیگه
بعد از ظهر هم با هم انار خوردیم
بعدش چون دیگه واقغا خیلی کثیف شده بودی و خیلی چسبونی بودی رفتیم حمام
بعد از حموم تمیز و مرتب لباس پوشیده با موهای سشوار کرده با هم بازی کردیم
بعدشم شام کوکو سیب زمینی داشتیم 3 تا کوکو خوردی با دوتا گوجه یکدونه خیار و نصف فلفل دلمه ای
بعدشم ساعت 10:30 خوابیدی تا 8:30 صبح حتی یکبار هم بیدار نشدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی