مینویسم تا بدونی ، تا بدونم

5ماهگی

1392/12/22 13:09
نویسنده : مامان پریسا
287 بازدید
اشتراک گذاری

و اما 5 ماهگی شما خانوم خانوما 

خیلی دختر شیطونی شده بودی و مامان برای اینکه به کاراش برسه شما رو میذاشت تو تخت و کلی عروسک برات میذاشت تا یکمی بازی کنیهورا

 

 

 

یکروز هم با عمو مهران خاله مریم و مامان خاله مریم رفتیم لواسان رستوران کوهستان و دختر ددری مامان

خیلی بهش خوش گذشتمژه

 

 

 

تو 5 ماهگی شما رفتیم اصفهان البته بار دوم بود که میرفتی اصفهان خونه مامان ژاله و بابا مصطفیبغل

مامان ژاله خیلی شمارو دوست داره و همش باهات بازی میکنه و کلی اونجا بهت خوش میگذره

 

 

یکروز از روزهایی که اصفهان بودیم دوستای مامان ژاله با دخترهاشون و نوه هاشون اومدن پیش ما 

اخه هر سه تاتون تقریبا همسن هستین خیلی بامزه بود

 

 

 

 

اینم شما فسقلی ها با ماماناتون

 

باز هم شما فسقلی ها با مادر بزرگهاتون

 

عمه مهرناز عزیزت هم اصفهانه و خیلی شمارو دوست داره

 

اینم دو تا عکس که بابا با موهای بهم ریخته از شما گرفت

 

 

الهی من قربون اون چشمای قشنگت بشم تمام معنای زندگیقلبماچ

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)