مینویسم تا بدونی ، تا بدونم

جشن نوروز 93 در خانه کودک سلاله

امروز 22/12/92 در خانه کودک سلاله که کلاس مادر و کودک با هم میریم جشن نوروز گرفته بودن که با بابا همه با هم رفتیم و به تو در کنار دوستات خیلی خیلی خوش گذشت کلی بازی کردیم روی فانوس خاطره و آرزو نوشتیم فرستادیم هوا عکس گرفتیم و کلی کارهای دیگه             ...
23 اسفند 1392

5ماهگی

و اما 5 ماهگی شما خانوم خانوما  خیلی دختر شیطونی شده بودی و مامان برای اینکه به کاراش برسه شما رو میذاشت تو تخت و کلی عروسک برات میذاشت تا یکمی بازی کنی       یکروز هم با عمو مهران خاله مریم و مامان خاله مریم رفتیم لواسان رستوران کوهستان و دختر ددری مامان خیلی بهش خوش گذشت       تو 5 ماهگی شما رفتیم اصفهان البته بار دوم بود که میرفتی اصفهان خونه مامان ژاله و بابا مصطفی مامان ژاله خیلی شمارو دوست داره و همش باهات بازی میکنه و کلی اونجا بهت خوش میگذره     یکروز از روزهایی که اصفهان بودیم دوستای مامان ژاله با دخترهاشون و نوه هاشون اومدن پیش م...
22 اسفند 1392

4 ماهگی

            چهار ماهت بود که یه روز دوستای مامان اومدن دیدنت  یه پلاک خوشگل الله هم برات کادو آورده بودن     یه کیک خیلی خوشگل هم برات آورده بودن البته تو که نمیتونستی بخوری به جاش ما خوردیم     ...
21 اسفند 1392

3 ماهگی

آوا جونم انقدر ماشالا شیطون شدی که من صلا وقت نمیکنم برات بنویسم ولی تصمیم گرفتم 18 ماه گذشته رو خلاصه و خیلی سریع تا قبل از عید 93 برات بزارم تا ایشالا از اول سال 93 هر شب برات یکسری اپلود میکنم دختر قشنگم   اول اینکه مادرجون یک مهمونی گرفت و دوستای خودش که تاحالا شمارو ندیده بودن دعوت کرده بود که خاله مریم هم اومد   برای اولین بار با هم رفتیم رستوران با خاله سروین و عمو داوود شما واقعا دختر خوبی بودی           بعدشم رفتیم ایرانیان دسر باهم دسر خوردیم   سه ماهه بودی وقتی برای اولین بار رفتیم شمال  با خاله مرجان عمو هومن عسل خاله شادی عمو آرش ...
21 اسفند 1392

مسواک زدن

آوای قشنگم  از 4.5 ماهگی که قطره آهن رو دکتر برات تجویز کرد من هر روز برات مسواک میزدم و و خیلی دوست داشتی  البته فقط با آب خالی از یازده ماهگی که اولین مروارید قشنگت در اومد مسواک زدن جدی تر شد از 12 ماهگی که قرار شد دیگه شبها تو خواب شیر نخوری قبل از خواب مسواک میزنیم و میخوابیم  حالا که 15 ماهه شدی اصرار داری که خودت مسواک بزنی الهی که من قربون اون دندونهای قشنگت برم که مثل مرواریدهای ریزن و حلا شدن 12 تا     قربونت برم مواظب دندونهای قشنگت باش ایشالا که هیچوقت هیچوقت خراب نشن ...
3 دی 1392

تولد عسل

جمعه ۱۵ آدر ۹۲  تولد ۱۰ سالگی عسل     کیک خیلی خیلی خوشگل و خوشمزه رو خاله مرجان عزیز و با سلیقه درست کرده بود   امروز تولد عسل بود من و تو با هم رفتیم تولد خیلی بهمون خوش گذشت ولی تو چونکه خیلی خوب نخوابیدی . هوا خونشون هم خیلی گرم بود یکمی بداخلاق شده بودی ولی در کل مثل همیشه خیلی خوب بودی                           تازه موقع شام لباستو در آوردم که پیراهن قشنگت که خاله فرناز برات خریده چرب نشه  آخه اجازه نمیدی پیشبند ببندم برات &n...
17 آذر 1392

نمایشگاه الکامپ

امروز با هم رفتیم نمایشگاه بابا جواد و عموعلی اونجا غرفه داشتن و تو واقعا خیلی خیلی خانوم بودی               تازه اونجا ۲ ساعت هم توی کالسکه خوابیدی         خلاصه خیلی خیلی بهت خوش گذشت و من باز هم خوشحال شدم که با خودمون تورو بردیم   ...
16 آذر 1392