3 ماهگی
آوا جونم انقدر ماشالا شیطون شدی که من صلا وقت نمیکنم برات بنویسم ولی تصمیم گرفتم 18 ماه گذشته رو خلاصه و خیلی سریع تا قبل از عید 93 برات بزارم تا ایشالا از اول سال 93 هر شب برات یکسری اپلود میکنم دختر قشنگم اول اینکه مادرجون یک مهمونی گرفت و دوستای خودش که تاحالا شمارو ندیده بودن دعوت کرده بود که خاله مریم هم اومد برای اولین بار با هم رفتیم رستوران با خاله سروین و عمو داوود شما واقعا دختر خوبی بودی بعدشم رفتیم ایرانیان دسر باهم دسر خوردیم سه ماهه بودی وقتی برای اولین بار رفتیم شمال با خاله مرجان عمو هومن عسل خاله شادی عمو آرش ...
نویسنده :
مامان پریسا
18:01