مینویسم تا بدونی ، تا بدونم

ورود به خانه....

1392/6/9 15:05
نویسنده : مامان پریسا
111 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه بعد از همه این تعریفها که برات کردم صبح پنجشنبه اومدن و تورو بردن که حمومت کنن و آماده بشی که بریم خونه....

 

خاله مریم و عمو مهران رفتن و ساک حملتو از خونه آوردن وقتی خانم پرستار اومد گفت یک دست لباس تمیز بدین کلی ساک رو گشتیم و فهمیدیم بابا انقدر هول شده بود که برات لباس آستین دار نیاورده بود شانس آوردیم تابستان بود وهوا گرم وگرنه....متفکر

خلاصه خیلی خوشتیپ با آستین رکابی اومدی خونه....

 

 

خاله نیلوفر مادر جون عمو مهران و خاله مریم اینجا بودن.....

 

وقتی اومدیم خانه من زود همه جای خونه رو بهت نشون دادم البته تو خواب بودی....از خود راضی

 

اتاقتو که با یک دنیا عشق برات چیده بودیم بهت نشون دادم....در آرزوی روزی که اونجا بازی کنی غافل از اینکه چقدر زود میگذره....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)